خداوند الموت، حقیقت یا افسانه؟
کتاب خداوند الموت بعد از کتاب روانشناسی هیپنوتیزم کابوک ، دومین کتاب تاثیرگذاری بود که من در دوران نوجوانی خواندم. کتابی که استاد مرحومم به من معرفی کرد.
استادم در اوایل آشنایی مان با اشتیاق درباره خداوند الموت صحبت کرد اما ماجرا را کمی متفاوت توضیح داد. و من زمانی که کتاب را خواندم متوجه این اختلاف شدم.
من آن زمان از کتاب خیلی خوشم آمد اما بعدها که از نظر معنوی و فکری رشد بیشتری کردم فهمیدم یک انسان سالم، نباید از چنین کتابی خوشش بیاید! در واقع نباید از ترور و حذف فیزیکی انسان ها حمایت کنیم.
واقعیت یا تحریف؟
چندین سال بعد درباره مترجم کتاب یا شاید بهتر باشد بگوییم نویسنده اصلی کتاب، یعنی ذبیح الله منصوری بیشتر تحقیق کردم و فهمیدم که چرا استادم داستان خداوند الموت را کمی متفاوت از متن کتاب برایم شرح داده بود.
اصل ماجرای خداوند الموت و حسن صباح حقیقت دارد اما ذبیح الله منصوری شبیه کتاب سینوهه پزشک فرعون، آن را از خودش نوشته است.
البته با کمی دقت به روایت داستان خداوند الموت متوجه این نکته میشوید.
او از طرف اشخاص مختلف داستان صحبت کرده و حتی درون ذهنشان را بازگو میکند! مثلا در کتاب نوشته: تا صبح در زیرزمین قلعه محبوس بودم و به این فکر میکردم که …
خب نویسنده کتاب از کجا میداند آن سرباز حسن صباح، در زندان به چه فکر میکرده است؟!
پس این یک کتاب واقعی نیست اما براساس یک حقیقت تاریخی است.
نویسنده کتاب بیانی بسیار جذاب و قوه تخیل قدرتمندی داشته است، کسانی که او را از نزدیک میشناخته اند اذعان داشته اند که ذبیح الله منصوری از یک جزوه ۳۰ صفحه ای خیلی راحت یک کتاب قطور در می آورد!
همچنین محققان متوجه شده اند نویسنده ای در تاریخ فرانسه به نام پل آمیر وجود نداشته است که ذبیح الله منصوری مدعی شده است نویسنده کتاب خداوند الموت بوده و کتاب آن نویسنده را فقط ترجمه کرده است!
درواقع ذبیح الله منصوری خالق این کتاب بوده نه مترجم و همانند کتاب سینوهه پزشک فرعون، داستان ها را از خودش اما براساس یک واقعیت تاریخی نوشته است.
علاقه غرب به خداوند الموت
خداوند الموت نه فقط برای ایرانی ها بلکه برای غربی ها هم شگفت انگیز و جذاب است. به قدری که در فیلم شاهزاده پارسی به آن اشاره کرده اند و بازی اساسین کرید یا کیش یک آدم کش را از روی آن ساخته اند.
در بازی کامپیوتری شاهزاده پارسی هم نکته جالبی وجود دارد که برگرفته از قلعه های خداوند الموت است. در این بازی همیشه درهای قلعه ها بسته است و همیشه باید از در و دیوار بالا رفت تا خود را به داخل قلعه رساند.
در حقیقت نیز همینطور بوده است و مردم عادی نمیتوانستند از پرتگاه ها و مسیرهای دشوار عبور کنند و وارد قلعه شوند.
حسن صباح که بود؟
خداوند الموت شخصی بود به نام حسن صباح که سربازانش همگی حاضر بودند جانشان را در راه او فدا کنند و گفته شده است همگی آنها اخته شده بودند تا شهوت و احساسات جنسی در ماموریت هایشان اخلالی ایجاد نکند و میزان فرمان پذیری آنها بیشتر شود.
سربازهای او دقیقا ویژگی های بازی اساسین کرید را داشتند. همانطور سریع می دویدند و جست و خیز میکردند. همانطور مانند شاهین بالای یک بام منتظر آمدن فردی میشدند تا روی او فرود بیایند و او را به ضرب خنجر به قتل برسانند.
پرداختن به اصل و حقیقت داستان بعد از این همه سال کاری مشکل است. خصوصا اینکه فرقه آنها دشمنان مختلفی داشته و برضدشان در طول تاریخ مطالب مختلفی نوشته شده است.
قلعه الموت کجاست؟
قلعه اصلی الموت در قزوین قرار دارد و در نقاط دیگر ایران هم قلعه های دیگری است که همه این قلعه ها بعد از حمله مغول ها خراب شده اند.
حسن صباح ابتدا دارو فروش بود و به دار و دسته او حشاشین میگفتند که به معنی دارو فروش است. البته گیاه حشیش هم جزو دارو به حساب میرفت و در دست و بال آنها موجود بود.
اگر شما کلمه حشاشین را در گوگل سرچ کنید، گوگل برایتان تصاویری از بازی اساسین کرید و کلمه Assassins را می آورد. کلمه اساسین به معنای آدم کش میباشد. البته آدم کشی از نوع ترور، چون برای کشتن لغات مختلفی در زبان انگلیسی وجود دارد. این لغت همان لغت حشاشین است که به زبان انگلیسی راه پیدا کرده است.
کلمه ASSASSINS، کلمه جالبی است، کلمه ای پر از حرف S.
حسن صباح از افراد کاریزماتیک و مبارز زمان خودش بود. زمانی که ایران تحت نفوذ اعراب بود، در آن دوران تعداد کمی بودند که مخفیانه میخواستند ایران را از نفوذ اعراب خارج کنند که او هم در این دسته قرار میدهند. البته نمیتوان با اطمینان در این مورد نظر داد.
به هرحال او توانست اولین گروه از متحدانش را جمع کند و ابتدا به قلعه ای حمله کرده و آنجا را تصاحب کردند.
بعد از آن کم کم با کمک ایدئولوژی قدرتمندی که داشتند افراد بیشتری را جذب فرقه خودشان کردند.
حسن صباح این قلعه را مرکز فعالیتهای نظامی خود قرار داد تا عقاید اسماعیلیه را که شاخه ای از شیعه است تبلیغ و ترویج کند. آنها موفقیت هایی هم داشتند و قسمت هایی از خاک ایران را از دست حکام آن زمان بیرون کشیدند.
بهشت الموتیان
گفته شده است فرد تازه وارد به گروه حسن صباح را با دارویی که احتمالا حشیش بوده است بیهوش میکردند سپس به باغی میبردند و آنجا شرایط را طوری فراهم میکردند که شخص فکر کند به بهشت رفته است. در واقع یک بهشت مصنوعی ساخته بودند.
بعد از مدت کوتاهی دوباره او را به همین روش بیهوش کرده و اینبار به جهنمی مصنوعی برده و با کوره آهنگری و آتش شکنجه میکردند و به او میگفتند که اینجا جهنم است.
بعد از اینکه فرد هر دوی اینها را تجربه کرد صحبت های اصلی را به او میگفتند.
در واقع سیستم آنها قدیمی ترین سیستم تروریستی حرفه ای بود و برای اولین بار روی فنون نظامی و رزمی سربازها خیلی سرسختانه کار میشد.
آنها عقیده داشتند کشتن یک انسان معتبر، بهتر است تا کشتن صدها نفر در میدان جنگ. به همین خاطر افراد زیادی را به روش های مختلف ترور می کردند.
ترور شخصیت های مهم توسط آنها ترس و واهمه زیادی در دل مردم و حکومت های آن دوران انداخته بود.
افرادی که برای ترور عازم میشدند در دهانشان مهره ای از سم قرار میدادند که در صورت جویدن، سم آزاد شده و فرد را فورا میکشت به این خاطر که اگر دستگیر شدند قبل از شکنجه و افشای رازها بتوانند خودشان را بکشند.
حسن صباح دو پسر داشت که هر دو را به قتل رساند تا بعد از مرگش جانشین او نشوند. او معتقد بود که پسرانش شراب خوار هستند و مناسب چنین مقامی نیستند.
دو سه نسل بعد از او جانشین هایش دیگر از شدت عمل ، اراده و انگیزه به اندازه رهبر اصلی فرقه برخوردار نبوده و کم کم به زوال کشیده شدند و در همین موقع بود که حمله مغول ها اتفاق افتاد و فرقه آنها نتوانست از پس مغول بربیاید و تک تک قلعه ها به تصرف دشمن درآمد و تمام کتاب های سری آنها به آتش کشیده شد و نسل های بعد هرگز نفهمیدند اسرار مخفی آنها که در کتابخانه هایشان نگهداری میشد واقعا چه بودند…
منبع: اسرار ماوراء