دختری که با هیپنوتیزم همانند سیندرلا شد!
در این قسمت حکایت دختری که با کمک هیپنوتیزم همانند سیندرلا شد! را می خوانید. این یک داستان واقعی است.
در یک زن، سرخی چهره می تواند جذابیت یا برعکس ، پریشانی تلقی شود .
دختری جوان ، لاغر ، با صورتی کشیده و موهای نامرتب، تجسم انسانی مبهوت ، رنگ پریده و بی اعتنا بود.
او بسیار ساکت بود و لباس های زشت و قدیمی می پوشید و در یکی از محله های حومه ی لندن با ناامیدی زندگی می کرد .
او گفت که از ناراحتی میگرن بشدت رنج می برد و احساس می کند که پوست سرش را می سوزانند . در هر صورت ، میگرن زندگی او را در اداره و در خانه اش تباه کرده بود .
پزشک معالج او سالها ناراحتی اش را به دقت بررسی کرد . ولی ، هیچ گونه بیماری جسمی مشاهده نکرد.
تمام داروهایی که این دختر مصرف می کرد ، فقط به طور موقتی دردش را تسکین می دادند .
سرانجام او برای درمان هیپنوتیزمی مراجعه کرد .
گذشته بیمار
ما همیشه مجبور نیستیم سوابق بیمار را برای یافتن علت ناراحتی های روحی اش بررسی کنیم.
گاهی وضعیت فعلی اش بوضوح به تمام سؤالات ما پاسخ می دهد .
واقعیت این بود که خواهر زیبا ، بشاش و سرحال او در مدرسه و خارج از مدرسه به گرمی با استقبال مواجه می شد .
بعلاوه مادرش بارها گفته بود که اگر تو هم مانند خواهرت بودی، دیگر هیچ چیزی کم نداشتی.
همین طور هر اندازه خواهرش در طول سالهای نوجوانی شکوفا می شد، این دختر جوان شکسته تر می گشت.
خواهرش نامزد داشت، ولی او وقتی صدای پای مردی را می شنید، احساس می کرد که می خواهد به زیر زمین بخزد.
خواهر به مجالس مهمانی می رفت ولی او در گوشه ی خانه نشسته بود و خود را موجودی اضافه و سربار می پنداشت.
هر وقت به خواهرش می نگریست، جمله ی معروف مادرش که (اگر تو مثل خواهرت بودی ) را به یاد می آورد.
هر کسی که به خود زحمت می داد و از نزدیک چهره این دختر جوان را می دید، متوجه می شد که او واقعاً زشت نیست. بلکه خستگی و افسردگی او را به این شکل در آورده است.
استخوان بندی چهره ی او خوب و دلنشین بود.
اما به مجرد اینکه کسی به چهره ی این دختر می نگریست، ضمن احساس ترس چهره اش برافروخته می شد، به طوری که انسان احساس می کرد که مغز او در حال لرزیدن است.
آیا با هیپنوتیزم میتوان زیبا شد یا سرنوشتی همانند سیندرلا پیدا کرد؟
یک ضرب المثل چینی می گوید:(یک تصویر از هزار حرف مؤثرتر است.) بنابراین تحت تأثیر هیپنوتیزم در حالت بیداری، یک فیلم ذهنی برای او به نمایش در آمد.
یک فیلم از یک زندگی موفق و با شکوه.
به او گفته شد که این تصاویر نشان دهنده ی آن است که در آینده چگونه خواهد شد، نه آن که چگونه می تواند باشد.
او در طول چند جلسه درمان هیپنوتیزمی، فهمید که چقدر دوست داشتنی بوده و درهمه جا از او استقبال می کنند و دوست دارند با او معاشرت کنند. زیرا شخصی خوب، عاقل ، شوخ ، بشاش و بخشنده است.
از او خواسته شد که لباس های قدیمی و کهنه ی خود را کنار بگذارد.
لذا فوراً برنامه ی خریدی ترتیب داده شد.
به او گفته شد که یک آرایشگر خوب می تواند موهایش را جذاب و زیبا آرایش کند.
دوستانش این وظیفه را بر عهده گرفتند و او را به طرز زیبایی آرایش کردند.
سپس از او تقاضا شد که تعداد کلاه نو و انواع لوازم آرایش تهیه کند.
از همان روزی که درمان آغاز شد این دختر شکوفا شده و اولین قدم امید بخش برداشته شد.
اما تأثیرات درمان بر ذهن این دختر نتیجه بخش تر بود. زیرا او جامه ی غم را در آورده و با مجالست و همنشینی با مردم شادی را آغاز کرده بود.
بنابراین، داستان سیندرلا به حقیقت پیوست.
نوعی درمان ساده و غیر معمول بار دیگر موفق شد.
این دختر در حال حاضر نامزد کرده و آینده روشنی در انتظارش خواهد بود.
اکنون او همه چیز را در مورد میگرن فراموش کرده است. او با هیپنوتیزم سرنوشتی شبیه سیندرلا پیدا کرد یعنی زندگی اش کاملا دگرگون شد.
زیرا از روزی که فیلم رنگی زندگی اش را با جذابیت و موفقیت بازی کرد، دریافت که میگرن برایش بسیار بی اهمیت است.
همان طور که مشاهده شد میگرن تنها ناراحتی جسمی نیست. ممکن است ناشی از ارتباطات خانوادگی باشد.
قسمتی از کتاب : اسرار هیپنوتیزم، نوشته: س.ج.وان پلت، ترجمه محمدرضا آل یاسین