راز لذت بردن از زندگی و درک حقیقت زندگی
درود به همه، امیا هستم، مدیر اسرار ماورا. امروز صحبت هایی جالب از اشو در مورد حقیقت زندگی رو براتون آماده کردم. پس با من همراه باشین.
زندگی یه مسئله نیست که بخواد حل بشه، بلکه یه رازه که باید زندگی بشه.
نادان ها به دنبال پاسخ سوالاتی درمورد آفرینش جهانن.
و فکر میکنن جواب هایی باید باشه که کمکشون کنه.
اما هر جوابی، سوال های بیشتری به همراه داره.
هیچ جوابی قرار نیس به شما کمک کنه، سوال ها غیرضروری هستن.
زندگی رو به دو روش میشه زندگی کرد: یا با محاسبات یا با شعر.
انسان در وجود درونی اش دوجنبه داره. جنبه محاسباتی که تولید علم و تجارت و سیاست میکنه
و جنبه غیر حسابگری که تولید شعر، مجسمه سازی و موسیقی میکنه.
این دو جنبه تاکنون بهم متصل نشدن.
وجودهایی جدا از هم داشته اند.
به همین خاطر، انسان در هر کدام از اینها که قوی شود، در نهایت فقیر و تک بعدیه.
کارکرد قسمت های مختلف مغز انسان:
در علم گفته اند که مغز انسان، دو نیم کره داره.
نیم کره چپ، محاسبه میکنه و ریاضی واره
و نیم کره راست که کارش شعر است و عشق.
یک طرف منطق و قیاسه و طرف دیگر شعر و ترانه.
تلاش من این است که این دو نیم کره رو بهم متصل کنم.
در دنیای عینیت، انسان باید تا حد ممکن علمی باشه.
و در دنیای ارتباطات باید تا حد ممکن موسیقیایی باشه.
دو دنیا در بیرون توست:
یکی دنیای اشیاء مثل خانه، پول، اسباب منزل.
دیگری دنیای اشخاص: مثل پدر ، مادر، همسر، فرزندان و دوستان.
با اشیاء علمی رفتار کنین. عاشق آنها نباشین.
اما با اشخاص هرگز علمی نباشین.
اگر با اشخاص، علمی رفتار کنی، آنان را به سطح اشیاء تنزل دادی و این یکی از بزرگ ترین ظلم هاست.
اگر با زنت مثل یه شئ یا ابزار جنسی رفتار کنی، آنوقت این رفتار، بسیار اشتباست.
اگر با شوهرت فقط به عنوان یه حامی مالی رفتار کنی، آنوقت دچار رابطه ای غیر اخلاقی و غیر انسانی شبیه فاحشه گری شده ای.
با انسان ها مانند وسیله رفتار نکن.
آنها دارای هدف هستن.
با آنان رابطه ای مبتنی بر عشق و احترام داشته باش.
هرگز آنان را مالک نشو و هرگز توسط آنها تصاحب نشو.
مستقل باش و بگذار دیگران هم مستقل باشن.
این موسیقی زندگیه.
من نامش را بعد موسیقی میگذارم.
اگه بتوانی با اشیاء تا حد ممکن علمی رفتار کنی، زندگی مرفحی خواهید داشت و اگر بتوانی با انسان ها تا حد ممکن موسیقیایی رفتار کنی، زندگی زیبایی خواهی داشت.
و اما، یک بعد سوم هم وجود داره، که ورای ذهنه.
آنچه گفتم به ذهن تعلق داشت اما بعد سومی هم هستش که نامرئیه.
بعد بی ذهنی، این بعد به عارفان تعلق داره و توسط مراقبه در دسترس قرار میگیره.